پنجشنبه 9 فروردين 1403 شمسی /3/28/2024 7:15:27 PM
معدن نامه دوران طلایی معادن ایران را بررسی کرد

حسین محلوجی برای اداره وزارت معادن و فلزات در دولت سازندگی تیمی قوی از مدیران جوان و مجرب را دور خود جمع کرد و وزارت معادن و فلزات شد سوگولی وزارتخانه های دولت سازندگی. روش او به گفته خودش حسادت هایی را برانگیخت باعث استیضاح او در مجلس چهارم شد. 
محلوجی کیست و برای توسعه معادن ایران چه کرد؟

معدن نامه، علیرضا بهداد: یکی از آبدارچیان وزارت معادن و فلزات پیشین می گوید؛ «وقتی آقای محلوجی وزیر بود به خدمه های وزارت خیلی می رسید. هر چه کارمندان می گرفتند به خدمتکاران هم می داد. فرقی بین آبدارچی و مدیرکل نبود. او خیلی به نظافت اهمیت می داد. حتی یادم هست به موتورخانه هم سر می کشید و می گفت باید اینجا آنقدر تمیز باشد که آدم بتواند در آن ناهار بخورد. یک لباس فرم هم به تن تمام خدمه ها کرد. حتی یک دوره ۲۰ روزه دوره آبدارچی گری در وزارت امور خارجه برایمان گذاشت. او سال ۷۶ ساختمان وزارتخانه را ترک کرد. رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد.»

این تنها مشی محلوجی برای اداره وزارت معادن و فلزات نبود. تیمی قوی از مدیران جوان و مجرب را دور خود جمع کرد و وزارت معادن و فلزات شد سوگولی وزارتخانه های دولت سازندگی. روش او به گفته خودش حسادت هایی را برانگیخت باعث استیضاح او در مجلس چهارم شد. اما دفاع تمام قد آیت اله هاشمی اجازه نداد تا این استیضاح رای بیاورد. اما محلوجی برای بخش معدن چه کرد و چگونه توانست فاصله سال های 68 تا 76 را به یکی از طلایی ترین دوران های بخش معدن کشور تبدیل کند.

روزی که او تصمیم گرفت ساختمان کنونی وزارت صنعت، معدن و تجارت را بازسازی کند، انتقادات بسیاری به او وارد شد تا جایی که وقتی بازسازی به اتمام رسید نام ساختمان را گذاشتند «کاخ محلوجی» و حتی کار به موضع گیری مقام رهبری کشید.

او همیشه در هر جا که مشغول به کار بود، دنبال الگوسازی بوده است. اعتقاد دارد مسوولان نظام باید الگوسازی کنند چرا که مدیران زیر مجموعه رویه آنها را دنبال کرده و بدین ترتیب مسیر توسعه کشور بارورتر می شود. از زمانی که به عنوان وزیر معادن و فلزات (۱۳۶۸) انتخاب شد، تصمیم گرفت از مدل فضای باز اداری در این وزارتخانه استفاده کند. او در گفت و گویی اعلام کرده «نمی دانید چقدر در برابر این تصمیم بسیار ساده مقاومت شد. مشکل ما برای بازسازی ساختمان وزارتخانه فقط مقاومت ها نبود. در کشور ما هنوز واحدهای تولیدی برای ساختن تجهیزات مدرن اداری راه اندازی نشده بود. یادم می آید وقتی تصمیم گرفتیم تجهیزات اداری سفارش بدهیم یک کارگاه نجاری را در انتهای محله تهران نو پیدا کردیم که به روش دستی برایمان میز و صندلی بسازد. با یک کارخانه نساجی هم قرارداد بستیم تا روکش صندلی ها را که منقوش به نشان وزارت معادن و فلزات بود، ببافد. با معادن قرارداد بستیم و بهترین سنگ های آن را برای کف پوش وزارتخانه استفاده کردیم. وقتی این کار انجام شد، یکی از نمایندگان همدان در نطقی در همدان گفته بود دختران و پسران ما برای امرار معاش شان مشکل دارند آن وقت وزیر معادن و فلزات رفته سنگ از ایتالیا آورده و میز و صندلی از کشورهای اروپایی وارد کشور کرده تا در وزارتخانه مورد استفاده قرار دهد. این حرف ها در روزنامه ها چاپ شد.»

معلوم بود هر کس این مطالب را بخواند خشمگین می شود. او هم مطلبی برای روزنامه کیهان به طنز با این عنوان نوشت «به معدنکاران کشور تبریک می گویم و خیلی خوشحال هستم که آنها امروز سنگ هایی را که نماینده همدان فکر می کند سنگ ایتالیایی است، تولید می کنند. به آقای نعمت زاده (وزیر وقت صنایع) هم تبریک می گویم که صنایع را آنقدر رشد داده اند که نجارهای ما در خیابان تهران نو میز و صندلی هایی به کیفیت اروپا می سازند.»

ساختمانی که امروز به عنوان معادن و فلزات معروف است، قبل از انقلاب متعلق به گروه صنعتی فولاد (گروه شهریار) و در اصل به ساختمان سناتور رضایی معروف بود. یک طبقه اش سفارت کانادا و طبقه یی برای جهاد سازندگی، یک طبقه اش بانک و...این ساختمان به لحاظ فنی هم مشکل داشت. وقتی خودرو وارد پارکینگ آن می شد، ساختمان به لرزه می افتاد.

محلوجی در ان زمان حدود شش میلیون تومان هزینه کرد تا گروهی از مهندسان، ساختمان را مطالعه کنند. نظر آن گروه این بود که ساختمان بسیار سنگین است و بارهای اضافی باید برداشته شود. روزی که بازسازی ساختمان را شروع کرد، از هر طبقه ده ها تن بتون و دیوارهای جداکننده را از این ساختمان بیرون برده شد تا سبک شود.

در هر طبقه از یک نوع سنگ های تزیینی کشور استفاده کرد. ده ها طرح زیبا را در سنگ کاری این وزارتخانه به کار گرفت. نه تنها فضای باز اداری شکل گرفت بلکه وزارتخانه تبدیل شد به نمایشگاهی از سنگ های ایرانی و نحوه کاربرد آنها. به اعتقاد محلوجی کارمند باید با اعصاب راحت کار کند تا با ارباب رجوع برخوردی معقول داشته باشد. محیط کارش بی سر و صدا و عاری از آلودگی باشد. برای جلوگیری از سر و صداهای زیاد حدود ۲۰ سال پیش از پنجره های بدون صدا که امروز به اصطلاح آن را دوجداره می نامیم، در این ساختمان استفاده شد. آن زمان ساخت ۳۳۰ پنجره را به یکی از صنعتگران به نام «گازور» سفارش دادند و کمک کردنداین صنعتگر خط تولید این در و پنجره ها را وارد کشور کند در حالی که امروز دولت مردم را به استفاده از این نوع در و پنجره ها سفارش می کند. در آن زمان استفاده از این در و پنجره ها باعث شد پرونده یی در دیوان محاسبات و بازرسی کل کشور برای محلوجی درست کنند چرا که این کار را اسراف و نمونه یی از تجمل گرایی تلقی می کردند. محلوجی در این باره می گوید: «من فقط خواهش می کنم به فضای آن روزگار توجه کنید. به تفکرات افراد توجه کنید. ببینید ما در چه فضایی کار می کردیم. امروز گازور شرکتی است که مردم باید برای استفاده از محصولات آن در صف بایستند. به هر حال با تمام فشارها ساختمان بازسازی شد و امروز می بینید این ساختمان یکی از موزه های سنگی کشور است و به الگویی برای دیگر سازمان ها تبدیل شد. شادابی، سرحالی و علاقه مندی را در چهره کارمندان خودم می دیدم. این کار هم باعث شد دوستان در مجلس چهارم مرا بازخواست و در اوج کارم استیضاح کنند در حالی که امروز ساختمان های همان دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور، وزارت نیرو و چند دستگاه دیگر با هزینه هایی بسیار سنگین تر ساخته شده و آخرین تکنولوژی ها در آنها به کار رفته و هیچ کس هم ایراد نمی گیرد، من نمی گویم بیایند به اینها ایراد بگیرند، می گویم ایرادهایی که به من می گرفتند وارد نبود. تازه من از امکانات داخلی و ملی استفاده کرده بودم ولی امروز پیشرفته ترین سیستم های هوشمند وارداتی هم استفاده می شود. عیبی هم ندارد، شاید بپرسید چرا من در فضای آن سال ها (۶۸ تا ۷۶) دنبال چنین کارهایی بودم.»

او قبل از اینکه به وزارتخانه بیاید، تقریباً اکثر کشورهای پیشرفته یا در حال توسعه را دیده بود. به دنبال این بود که از تجارب موفق دیگران در مسیر توسعه کشور استفاده کند. آن سال ها مردم مالزی برای پیدا کردن یک لقمه نان پشت دروازه سنگاپور صف می بستند. هم آن روزهای مالزی را دید و هم روزگار پس از ماهاتیر محمد را.

در دوران نخست وزیری ماهاتیر محمد در همه جای مالزی می نوشتند ۲۰۲۰، هدف شان از این عدد چشم اندازی بود که باید سال ۲۰۲۰ مالزی در زمره کشورهای توسعه یافته قرار گیرد. مالزی امروز دیگر مالزی ۳۰ سال پیش نیست. ماهاتیر محمد به عنوان یک مسلمان انقلابی توسعه را هدف اصلی کشورش قرار داد. قانون به معنای واقعی امروز در مالزی رعایت می شود. صادراتش قبل از ماهاتیر محمد به ۱۰ میلیارد دلار هم نمی رسید و عمده آن روغن پالم بود (امریکایی ها می گفتند این روغن سرطان زا است) اما با روی کار آمدن این فرد، بزرگ ترین برندهای جهان پا به مالزی گذاشتند.

چین هم در آن روزگار وضع بهتری از ما نداشت. فرودگاه پکن مثل فرودگاه های ما بود با خیابانی به عرض شش متر که به پایتخت وصل می شد. او این کشورها را دیده بود بنابراین وقتی مسوولیت وزارت معادن و فلزات بر عهده اش گذاشته شد خود را موظف دید از تجربه آن کشورها استفاده کند.

محلوجی در اولین دوره مجلس پس از انقلاب نماینده کاشان بود. او می گوید: «افراد بسیار تندرویی در مجلس اول رای آورده بودند که اصلاً نمی شد با آنها صحبت کرد. می پرسیدم حرف حساب شما چیست. کدام کشور را می خواهید الگوی ایران قرار دهید؟ ژاپن را پیشنهاد می دادیم، می گفتند قانون اساسی شان را چون امریکایی ها نوشته اند، نباید از این کشور تقلید کرد. می گفتیم مالزی، می گفتند نه، ما باید مثل خودمان باشیم. اسم چین را می آوردیم، زیر بار نمی رفتند. اینها همان تندروهای دیروز هستند که بعدها اصلاح طلب شدند. ژاپنی که اسمش را گذاشته بودند امریکایی، کشوری بود که وقتی «بوش پدر» به آنجا رفت تا از فشار اقتصادی این کشور بر غرب بکاهد، سر میز مذاکره با دولتمردان آن از حال رفت، به هر حال مدل توسعه نداشتیم. همیشه پرسیده ام مدل توسعه تان چیست؟ اینکه چیز عجیب و غریب و غیرقابل درکی نیست. متاسفانه برخوردی که از اول انقلاب با توسعه شده، این بوده که یک عده آدم تندرو و شعاربده مسائل اساسی توسعه را تخطئه کرده اند. هر کاری را که خوش شان می آید، انجام می دهند و کارهایی را که اگر هم به نفع ملت باشد چون بدشان می آ ید، به انجام نمی رسانند. از اینها بدتر هر دولتی که بر سر کار می آید کار دولت یا دولت های پیشین را قبول ندارد.  

اما اوبه جز بازسازی این ساختمان دیگر چه کرد؟ مطالعه برای انتشار کتاب معادن ایران در کتاب معادن سنگ های تزیینی یونان را به عنوان نمونه انتخاب کرد. پیشنهاد داد تمام اطلاعات فیزیکی، شیمیایی و تصاویر سنگ های ایران در این کتاب را که به صورت نفیس چاپ شده است به چاپ برساند. در نهایت این کتاب در دولت سیدمحمد خاتمی به چاپ رسید. کار بعدی انتشار مجله سنگ بود که بیش از ۲۰ شماره به چاپ رسید و بعدها متوقف شد. از این کار سه هدف داشت؛ اول اینکه مردم بدانند با توجه به این آثار سنگی تاریخی که داریم هنر سنگ تراشی در کشورمان چقدر قدمت دارد. دوم هم آثار سنگی تاریخی دنیا در این کتاب گنجانده شود تا مسوولان متوجه شوند در دنیا این آثار به چه روشی نگهداری می شوند و سوم مردم نحوه کاربرد سنگ ها را فراگیرند.

ساخت دانشکده معدن دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ساخت دانشکده متالورژی دانشکده فنی تهران و ده ها دانشگاه و دانشکده در سراسر کشور هم از دیگر اقداماتی بود که به توسعه علمی در بخش معدن بسیار کمک کرد.

محلوجی در این باره می گوید: « آقای دکتر مصطفی معین که آن زمان وزیر فرهنگ و آموزش عالی بودند، در هیات دولت به این اقدام اعتراض می کردند و می گفتند این پول را در اختیار ما بگذارید تا خودمان خرج کنیم، البته آقای معین هم بعدها اصلاح طلب شدند.»

منتقدانش می گویند در وزارتخانه به دنبال تجمل گرایی بود. مثلاً گفته می شود وقتی مهندس محلجی با هواپیما به سفر می رفت یک صندلی برای خودش می گرفت، یک صندلی هم برای کتش.

اما او این انتقادات را ناشی از شعار زدگی می داند و می گوید: «اینکه عده یی بگویند فلانی اهل بریز و بپاش است، یک شعار است و هر کسی می تواند بگوید. من هم می توانم بگویم جنابعالی لباس های تجملی استفاده کرده اید و مقابل من نشسته اید.باید ببینیم معیار چیست. با چه معیاری داریم اعمال دیگران را می سنجیم. حقیقتاً من دنبال تجمل نبوده ام؛ نه در زندگی شخصی ام، نه آن روزی که وزیر بودم. من به دنبال استفاده از استاندارد بالا بوده و هستم. به قول انگلیسی ها می گفتم اینقدر پولدار نشده ایم تا جنس ارزان بخریم. یک بار پول آسانسور می دهیم ولی این آسانسور ۱۰۰ سال کار می کند و یک پیچش هم شل نمی شود. آیا این بهتر است یا اینکه هرازچندگاهی شما در روزنامه ها بخوانید یک آسانسور سقوط کرد و چندنفر کشته شدند. حتماً عده یی از دلسوزان کشور به یاد دارند یکی از کارشناسان برجسته وزارت معادن و فلزات در آسانسور سازمان برنامه و بودجه سقوط کرد و کشته شد. چه کسی باید به خدا جواب دهد؟ من نمی توانم بپذیرم مسوول یک وزارتخانه یی باشم، وارد آن وزارتخانه شوم و ملاحظه کنم میهمانی از یک کشور خارجی آمده و با دیلم دارند در آسانسور را باز می کنند. نمی توانم بپذیرم آقای دکتر حسن حبیبی، معاون اول رئیس جمهور، همتایش از یکی از کشورهای خارجی می آید ماشینش در خیابان آزادی خراب می شود. کاپوت را می زند بالا تا رفع اشکال کند. چنین چیزی برای من به عنوان مسوول نظام قابل قبول نبود. حالا اگر آن آسانسوری را که 30 سال پیش در وزارتخانه نصب کرده ایم و یک پیچش هم شل نشده تجمل می پندارند، بله من طرفدار این گونه تجمل هستم. اگر سنگ هایی را از معادن خودمان بیاوریم و طرح ها را از کتیبه های اسلامی و ایرانی خودمان استخراج کنیم و در وزارتخانه یی به کار بگیریم اگر تجمل است بله من طرفدار تجمل هستم. اگر این در و پنجره های قلابی که تا یک باران می زند در جلسه وزیر و معاونانش آب راه می افتد کف طبقه، تبدیل شد به آن در و پنجره هایی که می تواند ۱۰۰ سال کار کند، تجمل است، من طرفدارش هستم. اما در مورد هواپیما و دو صندلی دروغ محض است. فقط من یک بار در یکی از مسافرت های خارجی از هواپیمای اختصاصی استفاده و بعد از آن پشت دستم را داغ کردم و هیچ وقت این کار را نکردم.»

او فکر می کرد وقتی وزیری هواپیمای اختصاصی دارد، به کارهایش زودتر می رسد. اما این کار را ادامه نداد. می گوید: «به مسافرتی رفتیم دیدیم خدمه این هواپیما ۲۰ نفر بود. به جای اینکه اینها به ما سرویس بدهند ما باید سرویس می دادیم. می گفتند آقا هتل مان این جور است، بنزین نداریم، پول نداریم و... بعد از آن، مسافرت های خارجی را با یکی از این خطوط هوایی می رفتیم. خیلی هم راحت بود. این از مسافرت های خارجی؛ و اما مسافرت های داخلی، من عقیده داشتم باید از آن لحظاتی که در اختیار داشتم استفاده بهینه کنم چون معلوم نیست این فرصت دیگر تکرار شود. عمر مدیریت کوتاه است. همیشه به مدیران می گفتم این هشت سال در اختیار شماست. تا می توانید کار کنید. دیدید که بعد از آن هم دیگر من کاری نکردم. من در هر بازدید باید درباره میلیون ها دلار پول خون این ملت تصمیم می گرفتم؛ تصمیم درست و به موقع. تعلل پدر همه را درمی آورد. تصمیم غلط به همین ترتیب. برای هر بازدید وزیر، صدها نفر وقت خود را تنظیم می کنند و منتظر می مانند. حالا شما می روید فرودگاه؛ هواپیما آیا تاخیر دارد یا ندارد؟ از طرفی چون وزیر بودیم سرنشین VIP به شمار می آمدیم و خلبانان به زحمت می افتادند تا استاندارد پرواز را تغییر دهند. این را خلبانان می گفتند. اولاً من وزیر برای آن خلبانان مشکل ایجاد می کردم و ثانیاً به کارهای خودم نمی رسیدم.»

وزیر معادن و فلزات هاشمی بر این باور است که وقت او وقت مردم است. در این باره می گوید: «پرواز داخلی که با من نمی توانست تطبیق داشته باشد، من باید خودم را تطبیق می دادم. حالا فرض کنید من می خواهم بروم یزد. معمولاً یکشنبه ها ساعت چهار بعدازظهر هیات دولت جلسه دارد. محلی که من می خواهم بروم معدن چادرملوست که ۲۰۰ کیلومتر با یزد فاصله دارد. اگر ساعت ۱۰ صبح با پرواز جمهوری اسلامی پرواز کنم اگر تاخیر نداشته باشد ساعت ۱۱ به فرودگاه یزد می رسیم. بعد باید ۲۰۰ کیلومتر را با ماشین بروم تا به معدن برسم. یعنی حدود ساعت سه بعدازظهر خسته می رسیدم به معدن و جلسه هیات دولت را از دست می دادم. برای این کار راه دیگری را انتخاب کردم. یک تعداد هواپیما در اختیار آشیانه بود. همان فالکون هایی که مانده بودند و یادمان باشد اگر این هواپیماها پرواز نکنند دچار مشکل می شوند. هواپیما مثل ماشین نیست. باید استفاده شود. اگر من هم استفاده نکنم خلبان سوار می شود و دور می زند تا استاندارد نگهداری آن رعایت شود.به طور طبیعی من صبح اول وقت قبل از اینکه آقایان از خواب بیدار شوند در فرودگاه بودم، با فالکون می رفتم یزد.وقتی می رسیدم یزد که هنوز پرواز یزد از تهران حرکت نکرده بود. قبلاً هم می گفتم هلی کوپتر را آماده کنند. برای اینکه اگر می خواستم با ماشین بروم چادرملو چهار تا پنج ساعت وقت می برد ولی با هلی کوپتر ۴۵ دقیقه بیشتر در راه نبودم. هلی کوپتر آماده می شد می رفتم معدن. یعنی ۵/۱ ساعت پس از آنکه از تهران راه می افتادم در معدن بودم. خستگی راه هم نداشتم. کارهایم را انجام می دادم. بلافاصله هم به همین ترتیب به تهران برمی گشتم و سر ساعت چهار بعدازظهر هم در هیات دولت حاضر بودم. با این روش کار می کردم چون معتقد بودم این وقت مربوط به من نیست. مال ملت است. اگر من استفاده بهینه کردم کار درستی است. حالا اگر این اسمش بریز و بپاش است، تجمل گرایی است، بله حتماً من طرفدارش هستم. امروز هم اگر مسوول شوم از این روش ها استفاده می کنم برای اینکه بتوانم وقت بیشتری برای کشورم صرف کنم.حالا اگر کسانی هستند که دوست دارند با مینی بوس بروند روش خودشان است که من این روش را نمی پسندم. این روش ها به ظاهر مردمی است ولی در باطن فریب دادن مردم است. وزیر پنج ساعت وقتش را بی فایده بگذراند درست است یا به ترتیبی سفر کند که این پنج ساعت به درد مردم بخورد؟ حل مشکلات مردم راه های دیگری دارد. با این ظاهرسازی ها مشکل مردم حل نمی شود. خوب خاطرم هست در همان دوران که آقای علی فلاحیان وزیر اطلاعات بود در یکی از خبرنامه ها دیدم نوشته بودند؛ «آقای مهندس محلوجی در شرایطی وارد یزد شدند که به جای هواپیمای جمهوری اسلامی از فالکون استفاده کردند و با هلی کوپتر به معدن رفتند و برگشتند و بسیار اثر منفی روی مردم داشت. ( این گزارشگر تحلیل خودش را هم نوشته بود.) همزمان وزیر دیگری با هواپیمای جمهوری اسلامی آمدند و با مینی بوس مسیر را طی کردند و خیلی باعث خوشحالی مردم شدند،»خب می بینیم که هر کدام از وزرا یک روش را برای اداره مملکت در پیش گرفته اند. در این باره به نظر من باید افکار عمومی نظر بدهد که با چه روشی بهتر است مملکت مدیریت شود.»

خصوصی سازی معادن را بدون قانون اصل 44 آغاز کرد. محلوجی در این باره می گوید: «وقتی خواستیم معادن را واگذار کنیم، شروع کردند به روضه خواندن که معادن جزء انفال است و طبق قانون تشکیل وزارت معادن و فلزات، معادن باید در اختیار این وزارت باشد. از تصویب شورای عالی معادن گذراندیم که هر کس خواست کارخانه سیمان احداث کند معدن مال خودش. مصوب کردیم و همه معادن سنگ آهک در اختیار کارخانه های سیمان قرار گرفت. یعنی از آن به بعد هر کس خواست کارخانه سیمان احداث کند و معدنش را هم پیدا کرد، گفتیم آن معدن مال خودش. حالا وزارت معادن و فلزات حقوق دولتی می خواست که یا می گرفت یا نمی گرفت. الان هم نمی دانم می گیرند یا نمی گیرند. از همان جا من شروع کردم به واگذاری معادن. برای من هیچ فرقی نمی کرد هر کس که آمادگی سرمایه گذاری روی معادن را داشت معدن را به او واگذار می کردیم. مدیران همه استان ها می توانستند این کار را بکنند. ولی سه شرط گذاشته بودیم؛ اول اینکه مثل گذشته معادن دست آدم های بی سواد نباشد بلکه باید شرکت هایی تشکیل شود و آنها مهندسان معدن را استخدام کنند تا با استانداردهای صحیح و روش های علمی معادن را استخراج کنند. دوم اینکه ابزارهای لازم را برای معادن بیاورند؛ ابزارهایی که بتوانند به صورت مدرن سنگ های تزیینی را فرآوری کنند. سوم اینکه انفجار را در معادن سنگ تزیینی ممنوع کردیم و اگر کسی این کار را انجام می داد او را خلع ید می کردیم. اینها برای ما محورهای اصلی کار واگذاری معادن بودند.»

او با این اقدامات در مجلس چهارم استیضاح شد. به اعتقاد خود ش «به طور قطع و یقین یکی از عوامل استیضاح من حسادت بود. به هر حال در اسلام هم سفارش شده مراقب حسودان باشید. این یک واقعیت است. من با تمام وجودم احساس می کردم عده یی نمی توانند ببینند یک فردی که به هیچ حزب و دسته یی وابسته نیست کارش با توفیق پیش رفته است. عده یی هم مطامعی داشتند که من زیر بار نرفتم. کسانی من را استیضاح می کردند که حتی یک بار هم مجتمع فولاد مبارکه را ندیده بودند ولی درباره کم و کیف این مجتمع نظر می دادند. اینها بعدها رفتند و مجتمع مبارکه را دیدند و رسماً عذرخواهی کردند.»

او به نوعی سوگلی آقای هاشمی بود. شاید برخی از اعضای دولت به این رابطه خوبی که بین هاشمی و محلوجی بود، حسادت می کردند.

اوج حسادت وقتی بود که آقای هاشمی خواستند به سه نفر از اعضای هیات دولت (عیسی کلانتری ، بیژن زنگنه و محلوجی) مدال درجه یک سازندگی بدهند. شروع کردند به مخالفت. تا نتیجه این شد که گفتند اگر قرار است مدال بدهید، باید به همه بدهید.

در خارج از هیات دولت هم این بحث ها بود. محلوجی در این باره می گوید: «یک روز من رفتم پیش آقای هاشمی گفتم واقعاً نمی دانم چرا (قبل از استیضاح بود) با منی که تولید فولاد این کشور را از۷۰۰ هزار تن به هفت میلیون تن در سال رسانده ام و جلوی اتلاف ذخایر ملی این کشور را گرفته ام این گونه برخورد می کنند. چرا به جای تشکر هر روز یک سنگی می اندازند جلوی پایمان یا خبری دروغ در روزنامه ها می نویسند؟ گفت؛ آقای محلوجی به شما بگویم به راه رضای خدا می روند علیه شما می زنند؛ این عین عبارت آقای هاشمی است.»

او د دوره مدیریتش برنامه کاملاً منظمی داشت. صبح بعد از نماز می رفت ورزش. یکی از انتقاداتی هم که برخی می کردند، این بود که چرا آقای محلوجی تنیس بازی می کند. کوه هم می رفت و شنا هم می کرد. او درباره تنیس بازی اش می گوید: «آنها که خصومت داشتند فقط تنیس را مطرح می کردند. یکی هم نمی پرسید مگر تنیس بازی کردن گناه است؟ مگر امروز در مملکت ما تنیس بازی نمی کنند؟ مگر تیم ملی تنیس نداریم؟ خیلی وقت ها به خاطر صرفه جویی در وقت همان جا در باشگاه انقلاب دوش می گرفتم و سوار هلی کوپتر می شدم و صبحانه هم همان جا در هلی کوپتر می خوردم. هیچ وقت بعد از جلسه هیات دولت به وزارتخانه برنمی گشتم چون می دانستم کار مهمی نیست چرا که تفویض اختیار کرده بودم. سعی می کردم تعطیلات آخر هفته را کنار خانواده باشم. خیلی ها این عقیده را نداشتند و می گفتند باید برویم سرکشی و در شهرستان ها باشیم. ولی من ترجیح می دادم کنار خانواده ام باشم.(اینکه چقدر عملی بود بحث دیگری است) البته این به آن معنی نیست که من به خانواده ام رسیده ام. اگر الان شما با خانواده ام صحبت کنید، خواهند گفت اصلاً به ما نمی رسید.»

نتیجه این مشی مدیریتی این شد که در دوره وزارت محلوجی پروژه های عظیمی به راه افتاد مثل معدن چادرملوی یزد، فولاد مبارکه، بهینه کردن تکنولوژی ذوب آهن، طرح قائم، استحصال طلا از معدن موته، فناوری تولید روی، بهره برداری از معادن مس سونگون، سنگ آهن گل گهر سیرجان، آلومینیوم المهدی و ...



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین